به گزارش خبرگزاری «حوزه»، مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره) در گفتاری با موضوع تربیت در محیط شغلی اثرگذاری دو شغل حلال و مکروه بر روح آدمی را تشریح کرده اند:
آیت الله آقا مجتبی تهرانی در این خصوص بیان داشته اند:
موضوع تربیت در محیط شغلی همان نکتهای است که ما در باب تربیت میگوییم، انسان باید مواظب چیزهایی که بر روی روش و ملکات او تأثیر میگذارند باشد؛ لذا چون این شغلها بر روی روح انسان اثر منفی گذاشته و به آدمیملکه و روشی میدهد که زشت است، به ضرر انسان بوده و مکروه است.
عکس این قضیه هم در شرع وجود دارد که شارع بعضی از مشاغل را تحسین کرده و گفته است، فلان شغل و حرفه نه تنها نقش تخریبی ندارد، بلکه سازنده است. آن وقت نقش تخریبی و سازندگی مشاغل نسبت به روح انسان، هر کدام ابعادی دارد.
*آثار تخریبی شغل
جهت کلّی این تنزیهها و ترغیبهای شرعی نسبت به مشاغل و حرفهها، این است که شارع نسبت به آثار تخریبی و یا سازندگی این حرفهها بر روی روح انسانها نظر داشته است، لذا برخی از شغلها را مورد تحسین قرار داده است، چون برای انسان نقش سازندگی داشته و برخی از حرفهها را مذمّت کرده است.
*بررسی معیار انتخاب شغل از منظر ائمه اطهار(علیهمالسلام)
ما در مجموعه روایاتمان، روایات متعددی نسبت به مشاغل داریم شارع مقدس بعضی از آنها را نهی کرده است. در روایت مفصلی از امام صادق(علیهالسلام) که اسحاقبنعمار آن را نقل میکند، آمده است: اسحاق بر حضرت وارد شد و به ایشان گفت: خداوند پسری را به من داده و... اسحاق میگوید: به حضرت عرض کردم: «فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فِي أَيِّ الْأَعْمَالِ أَضَعُهُ؟» من میخواهم فرزندم را بر سر یک کار گذاشته و شغلی برایش انتخاب کنم. چه کنم و او را بر سر چه کاری بفرستم؟ سائل از حضرت میپرسد شما دوست دارید پسرم چه کاره شود؟
* زرگری نزدیک به ربا است!
حضرت به او فرمودند: او را بر یکسری از کارها مگذار! «لَا تُسْلِمْهُ صَيْرَفِيّاً»، او را به زرگری نفرست. جهت آن را چنین بیان نمودند «فَإِنَّ الصَّيْرَفِيَّ لَا يَسْلَمُ مِنَ الرِّبَا»[1]، اگر او را به زرگری بفرستی، سر از ربا در میآورد. چون شما میدانید که زرگری از شغلها و معاملاتی است که به سرعت ربا در آن پیدا میشود. مثلاً در تبدیل طلا به طلا، اگر یک گرم اضافهتر شود، این ربا است. آدم یکباره به چاله حرامخواری میافتد. این شغل مخاطره دارد. اصل شغل حرام نیست ولی چون ممکن است تو را به گناه بیاندازد، و گناه هم روح تو را تخریب کرده و استمرار آن روش صحیح تو را تخریب میکند، لذا شغل مکروهی است و از آن نهی شده است.
*زراعت کار انبیاء است
حالا من میخواهم به یک نکته روانی اشاره کنم که در روایاتمان هست و آن مقابل این حرف است. یعنی در روایات ما نسبت به زرگری نهی وجود دارد و در مقابل آن نسبت به شغلی دیگر ترغیب و تشویق وجود دارد که اینها از نظر روانی در مقابل هم هستند. یکی نهی است، حالا مقابلش آن شغلی که امر است را نگاه کنید! تا ببینیم چه نکتهای از آن به دست میآید. در میان مشاغل، شغلی که به آن بسیار امر شده است «فلاحت و زراعت» است. هارون واسطی که از اصحاب امام صادق(علیهالسلام) است، میگوید: «سَأَلْتُ جَعْفَرَبْنَمُحَمَّدٍ علیهماالسلام عَنِ الْفَلَّاحِينَ» از امام صادق(علیهالسلام) درباره فلّاحان سؤال کردم؛ «فَقَالَ هُمُ الزَّارِعُونَ كُنُوزُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ مَا فِي الْأَعْمَالِ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الزِّرَاعَةِ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا زَارِعاً إِلَّا إِدْرِيسَ عَلیهِالسَّلامُ فَإِنَّهُ كَانَ خَيَّاطاً للفلاحین»[2] حضرت فرمودند: آنها کشاورز بودند و هیچ کاری نزد خداوند از کشاورزی بهتر نیست. هیچ پیغمبری نبود مگر آنکه زراعت میکرد جز إدریس که خیاط بود. من این روایت را برای مقابله با روایت قبلی آوردم.
کار با «گِرَم» و کار با «خروار» فرق دارد!
من میخواهم نکته دقیقی را عرض کنم؛ این شغلها از نظر اثرگذاری بر روی روح، کاملاً تقابل دارند. یکی تنگنظری میآورد، یکی وسعتنظر میآورد. چرا این را نهی میکند و به آن امر میکند؟ چون زرگری، با وزن کم یعنی مثقال و گرم سر و کار دارد و تنگنظری میآورد. آدمیکه هر روز با «گرم» کار میکند، از نظر روحی تنگنظری پیدا میکند. امّا زراعت کاری است که سر و کار آدم با خروار است و روح انسان را کوچک نمیکند. این شغل از نظر روانی حسن دارد و برای آدم بلندنظری میآورد. معارف ما خیلی دقیق است.
*به اندازه مطمئن وزن کنید!
این مطالبی را که من میگویم، از خودم نیست، همه از آیات و روایات ما گرفته شده است و محصَّل معارف ما است. «وَ زِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقیم»[3] با مکیال و ترازوی دقیق وزن کنید. کم گذاشتن که حرام است، منظور این است که طوری وزن کنید که مطمئن شوید، کم نگذاشتهاید. این کار، با روحیه تنگنظری قابل انجام نیست. لذا حضرت در روایت قبلی به این سراشیبی اشاره میکنند که این حرفه انسان را به سمت سقوط در گناه سوق میدهد. بسیار احتمال دارد که انسان در این شغل به حرام آلوده شود. وقتی تنگنظر شدی، به ربا میافتی، ربایی که در روایات و در آیات قرآن کریم شدیداً از آن نهی شده است.
*شکسته شدن قبح ربا
انسان با چنین شغلی، از نظر روحی و روانی، حریمش نسبت به ربا، از بین میرود. یعنی یک انسان مسلمان، که آیات و روایات، اینهمه دارند او را از ربا میترسانند، وقتی وارد این کار میشود، کمکم ترسش از بین میرود و آرامآرام به رباخواری عادت میکند. حرمت این کار شکسته میشود و کار تمام میشود. این شغل اثر سوء روی روح میگذارد. وقتی هم که رباخواری عادی شد که دیگر وامصیبت است! به این میگویند: نقش تخریبی در بعد دینی و حضرت هم به همین مطلب اشاره میکنند، لذا نهی میکنند که فرزندت را بر سر این کار نگذار!
*تأثیر تدریجی از تکرار عمل
البته اینطور نیست که فقط به همین خاطر از این کار نهی شده باشد و چه بسا ابعاد گوناگون و نقشهای دیگری وجود داشته باشد، که به خاطر آنها از این شغلها نهی کردهاند، ولی آنچه اشاره شده است این جنبه است. روح با استمرار یک عمل، روش میگیرد و کار برایش عادی میشود. وقتی یک چیز عادت شد یعنی ملکه شده است و ملکه هم همان تربیت است. در اینجا محیط شغلی و خود شغل، مربی من شده است.
* کفنفروش، مرگ مردم را میخواهد!
«وَ لَا تُسْلِمْهُ بَيَّاعَ الْأَكْفَانِ فَإِنَّ صَاحِبَ الْأَكْفَانِ يَسُرُّهُ الْوَبَاءُ إِذَا كَانَ»، حضرت در ادامه فرمودند: فرزندت را به کفنفروشی هم نفرست. ما در روایات داریم که این شغل هم مکروه است. چون کفنفروش، دائماً در فکر این است که مردم زودتر بمیرند تا او کفنهایش را بفروشد. جمله به جمله این مطالبی که من میگویم، متن روایات است و من از خودم حرفی ندارم. در روایت آمده است که کفنفروش میگوید: هر چه مرده بیشتر شود، برای من بهتر است؛ لذا این شغل هم مکروه است. نفس شغل بر روی روح اثر سوء دارد.
* قصّاب دلسخت میشود!
بعد در ادامه حدیث دارد: «وَ لَا تُسْلِمْهُ جَزَّاراً»، جزار یعنی سلّاخ؛ حضرت فرمودند: فرزندت را به کار سلاخی نگمار!
قصاب با گوشت فروش فرق دارد
در روایت قبلی داشت «جزار» و در اینجا دارد «قصاب» که البته معنای اینها قصابی به معنایی که امروزه متداوّل است، نیست. اصل آن از نظر لغت، به کسی گفته میشود که شتر و گوسفند را سر میبرد، یعنی کارش سر بریدن است نه گوشت فروختن.[4] روایت میگوید ولو اینکه قصاب سر حیوان را میبرد، ولی این شغل و حرفه، از نظر تربیتی اثر سوء دارد. حضرت در ادامه جهت این نهی را بیان میفرماید که: «فَإِنَّ الْجَزَّارَ تُسْلَبُ مِنْهُ الرَّحْمَةُ»، چرا که قصاب، مهربانیاش را از دست میدهد. در روایت دیگر در مورد جهت این نهی آمده است: «وَ امّا الْقَصَّابُ فَإِنَّهُ يَذْبَحُ حَتَّى تَذْهَبَ الرَّحْمَةُ مِنْ قَلْبِهِ»[5] قصاب آنقدر ذبح میکند تا مهر و عطوفت از دلش میرود.
*تضعیف روحیّات و ملکات فطری
انسان از نظر فطری اینگونه است که از کشتار بدش میآید. این جزء فطرت همه ما است. انسان از کشتن بدش میآید. چه بسا انسان از کشتن بعضی از جانوران موذی هم خوشش نمیآید. اگر بنا شود که کشتار، حرفه آدم شود، این روحیه ملکه خواهد شد. میدانید اگر این روش، برای انسان ملکه شود، چه میشود؟ فطرت انسان ضربه میخورد. این شغل به فطرت، ضربه میزند. اگر این یک روش شود، روش بدی است. ملکه، ملکهای است که برای انسان مضر است. این شغل به بعد انسانی تو ضرر میزند.
اینها را به عنوان مثال مطرح کردم و میخواستم به عنوان نمونه چند روایت را بخوانم و توضیح دهم که خود شغل اهمیّت دارد. از آنجایی که شغلهایی وجود دارد که اثر سوئی بر روی روح انسان دارد، لذا شارع مقدس هم روی آنها دست گذاشته و از آنها نهی کرده است.
البته گاهی پیش میآید که آدم باید کاری را انجام دهد؛ این شغل شدن آن کار نیست. مثلاً ممکن است آدم به دکان بزازی برود و کفن بخرد. این بزاز که کفنفروش نیست. کراهت در مورد جایی است که این کار بشود شغل و حرفه دائمیانسان. اینها را اشتباه نکنید! حرفه چون تکرار دارد و مدام تجدید میشود بر روی روح اثر تخریبی دارد و ملکات زشتی را به دنبال میآرود. ممکن هم هست که این حرفهها به ملکات نیکوی اخلاقی و محسنات فطری انسان ضربه بزند. لذا است که از این حرفهها نهی شده است.
همه اینها مربوط به نفس شغل است. اینکه من عرض کردم محیط شغلی، ممکن است هم نقش سازندگی داشته باشد و هم نقش تخریبی، این در ربط با نفس شغل است و ما در روایاتمان هم این مطلب را داریم. شغلی انتخاب کنید که بر روی روح شما نقش تخریبی نداشته باشد، بلکه بر عکس، شغلی انتخاب کنید که بر روی روح شما نقش سازندگی داشته باشد.
[1]. اصولالكافي، ج 5، ص 114
[2]. تهذيبالأحكام، ج 6، ص 384
[3]. سوره مبارکه شعراء، آیه 182
[4]. البته بحث ما در مورد آثار تربیتی این کار است به جنبههای دیگر کاری نداریم و بررسی آنها بحث مستقلی میطلبد.
[5]. منلايحضرهالفقيه، ج 3، ص 158
* برگرفته از بیانات آیت الله آقا مجتبی تهرانی با اندکی تلخیص و ویراست